معرفی کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه

نویسنده: محمد‌اسماعیل حاجی‌علیان   این کتاب از آن دست داستان‌هایی نیست که گذری به تاریخ گذشته زده باشد. قرار نیست روایتی از زمانی دور بخوانید. داستان در زمانی روایت می‌شود که همه‌ی ما با آن آشنایی داریم و موضوع، حول محور کلاس درس و معلمی بازنشسته می‌چرخد.   محمداسماعیل حاجی علیان در کتاب ماجرای کلاس […]

نویسنده: محمد‌اسماعیل حاجی‌علیان

 

این کتاب از آن دست داستان‌هایی نیست که گذری به تاریخ گذشته زده باشد. قرار نیست روایتی از زمانی دور بخوانید. داستان در زمانی روایت می‌شود که همه‌ی ما با آن آشنایی داریم و موضوع، حول محور کلاس درس و معلمی بازنشسته می‌چرخد.

 

محمداسماعیل حاجی علیان در کتاب ماجرای کلاس پرحاشیه مجموعه داستان‌هایی به‌هم‌پیوسته را درباره‌ی نماز و فضائل آن برای نوجوانان نوشته است. او از معلمی می‌گوید که بعد از سال‌ها بازنشسته شده و حالا مسئول کتابخانه‌ی مسجد محل است. اما دست تقدیر باز هم او را به سمت کلاس و مدرسه می‌کشاند. معلم بچه‌ها که قرار است برای عمل جراحی مدتی مدرسه را ترک کند از او می‌خواهد تا ۱۴ جلسه سر کلاس بیاید و دوباره به مدرسه‌ی قبلی خود بازگردد؛ و این آغاز ماجراهایی می‌شود که همگی حول محور نماز و عبادت می‌گردند.

انتشارات ستاد اقامه‌ی نماز این کتاب را منتشر و راونه‌ی بازار کرده است.

 

بخشی از کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه
مشکوک گفت: آقا ربات یعنی چه؟ با دست زدم به پیشانی‌ام و گفتم: یعنی واقعاً تو نمی‌دونی ربات چیه؟ ربات یعنی همون آدم‌آهنی.
این را که گفتم، مشکوک گفت: آهان! آخ‌جون آدم‌آهنی.
حداقل فهمیدم که از موضوع خوش‌شان آمده است. بحث را ادامه دادم: دانشمندان پس از سال‌ها تحقیق و تلاش تونستن رباتی رو با قابلیت‌های بسیار پیچیده اختراع کنن. رباتی که می‌تونه بهتر از انسان فوتبال بازی کنه. رباتی که توانایی‌های فوتبالیش آدم‌ها رو توی جیبش می‌ذاره.
دیدم که بچه‌ها خوش‌شان آمد. محزون پرسید: واقعاً؟ چه توانایی‌هایی؟

گفتم: خیلی کارها. یکیش اینه که به ۲۸۰ نوع مختلف می‌تونه پاس بده؛ مثل پاس بلند، پاس کوتاه.

بی‌نظم‌زاده گفت: آقا پاسِ گل.

محزون گفت: پاس سرکاری.

آشفته گفت: پاس زاپاس؛ و همه خندیدند.

بحث را ادامه دادم: توانایی دومی که کاملاً مسلطه، سانتر کردنه. سانتر کردن توپ به صورت دقیق و با قوس مناسب که از بازیکن حریف رد می‌شه و درست روی سر هم‌تیمی می‌رسه.

محزون گفت: مثل فلانی.

اسم یک بازیکن را برد، اما چون به من گفتند توی کتابت اسم کسی را نبر، نمی‌توانم اسم ببرم. اصرار هم نکنید. فقط بگویم که این بازیکن رونالدویی هست برای خودش.

گفتم: قابلیت سوم، شوت‌های خوبی می‌زند. مثل موشک نقطه‌ زن…