کرم آن است که عفو کنی …
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگزاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزای چنین کسی چه باشد؟ یکی اشارت به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت: ای پسر! کرم آن است که عفو کنی وگر نتوانی […]
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگزاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزای چنین کسی چه باشد؟
یکی اشارت به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی.
هارون گفت: ای پسر! کرم آن است که عفو کنی وگر نتوانی تو نیزش دشنام ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد که آنگاه ظلم از طرف تو باشد و دعوی از قبل خصم.
نه مرد است آن بنزد یک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید
یکی را زشتخویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
بتر ز آنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
منبع : شرح گلستان سعدی، ص: ۲۱۴
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰